مهربونم خییییییییییییییییییییییییلی دوستت دارم
؟/
فدات بشم
عشق من تویی نفسم
جانم فدای اون نگاهت بشم
صدرا جون و بابامحمود(عاشقتونم)
پسرمون فرشته هست
بعد از مرخص شدن از بیمارستان
چند روز پیش من و دایی امیرم ساعت 4 بعد از ظهر (نوزدهم تیر سال 1392)یعنی روز اول ماه مبارک رمضان رفتیم موتور سواری که من داشتم با داییم صحبت میکردم دایمم باسرعت رانندگی میکرد حواسش پرت شد و ما با یک ماشین تصادف کردیم من از موتور پرت شدم خوردم به ماشین و شیشه ماشین شکست و من وداییم زخمی شدیم رفتیم بیمارستان و کلی همه رو ترسوندیمو نگرانشون کردیم این عکس هم وقتی هست که تازه از بیمارستان مرخص شده بودم و از بس گریه کرده بودم چشمام به زور باز میشد.خدارو شکر به خیر گذشت... ...
نویسنده :
عمه-آبجی سارا
0:02